Jump to content

User:Red vajrayogini/sandbox

From Wikipedia, the free encyclopedia

مجوس خراسانی

[edit]

مجوس خراسانی لقب ادیب، شاعر و مفسر ایرانی معاصر دوران بنی‌امیه است. او به آیین زردشت بوده و ظاهراً جز شاعری، در تفسیر اوستا نیز دست داشته است.

[edit]

زندگینامه

[edit]

از مجوس خراسانی در منابع اصلی تاریخ قرون اولیه‌ی هجری، نظیر تاریخ طبری، نامی برده نشده است. در واقع حتی نام وی دانسته نیست و مجوس خراسانی عنوانی کلی است که ه هوبشمان آن را برای اشاره به این شخصیت ساخته [1]. تنها اشارات به وی یکی در کتاب الأغانی ابوالفرج اصفهانی و دیگری در کتاب فضل‌ العرب علی العجم از ابن قتیبه دینوری است. از هر دوی این اشارات برمی‌آید که وی لااقل در نیمه‌ی دوم قرن اول هجری زنده بوده است. اشاره‌ی دیگری نیز در کتاب جَمهَرة اشعار العرب قرشی هست که بعضی آن را به مجوس خراسانی مربوط دانسته‌اند.

روایت اصفهانی

[edit]

این روایت در کوفه و در حضور حجاج بن یوسف می‌گذرد. حجاج والی عراق و منسوب عبدالملک بن مروان، خلیفه‌ی اموی، بود. بنا به روایت ابوالفرج اصفهانی، روزی در یکی از اعیاد گروهی از مغنیان و نوازندگان مشغول سرودن و نواختن هستند که آواز یکی از آنها توجه حجاج را به خود جلب می‌کند. پس از تحقیق متوجه می‌شود او یکی از موالی است و آنچه می‌خواند به زبان زادگاه خود، خراسان، است. حجاج دستور می‌دهد زبان او را ببرند تا نتواند به زبانی جز عربی چیزی بخواند[2].

روایت دینوری

[edit]

در کتاب فضل‌ العرب علی العجم روایت تقریباً مشابهی هست که آن هم در زمان عبدالملک بن مروان رخ می‌دهد، اما محل وقوع آن سمرقند یا کاشمر خراسان و در حضور ابوحفص قتیبة بن مسلم، حاکم اموی خراسان، است. قتیبة بن مسلم، فرمانده‌ی نظامی بود که استعداد وی و دستآوردهایش در جریان شورش اشعث توجه حجاج بن یوسف و مافوق او، شخص خلیفه عبدالملک، را جلب کرد و به حکومت خراسان منسوب شد. در جریان لشکرکشی او به شرق خراسان و ماوراءالنهر صحنه‌ای تقریباً مشابه روایت پیشین اتفاق می‌افتد. قتیبة در اردوی خود مسابقه‌ی شاعری بر پا کرده و فردی ایرانی «از مجوسان» نیز برای شرکت در مسابقه اعلام آمادگی می‌کند:

اینجا فردی عرب به نام قثم بن عبدالله که ظاهراً یکی از نزدیکان قتیبه است جلو می‌آید و به مجوس می‌گوید: «تو شاعری؟» چون او پاسخ مثبت می‌دهد، می‌گوید: «عجم ممکن نیست شاعری بداند. پس لابد عربی مادرت را...» خنیاگر ایرانی حاضر می‌شود که بر سر کمال شاعری شرط ببندد. قرار می‌شود مرد عرب و خنیاگر ایرانی هر دو شعری بگویند و در حضور حاکم اموی خراسان بخوانند.

بنا به روایت دینوری، خنیاگر خراسانی، هفت قصیده عرضه می‌کند تحت عنوان المُعلّقات العُزّی. در این هفت شعر، خنیاگر مجوس، عُزّی، بت عربی، مشهور به دختر زیبای الله، را موضوع خود قرار می‌دهد. این موضوع خشم قتیبه را برمی‌انگیزد و دستور می‌دهد که او را با شکنجه‌های دردناک بکشند.[3]

آثار

[edit]

اصفهانی و دینوری هیچ یک به وجود آثاری از این شاعر اشاره نمی‌کنند. اما در کتاب جَمهَرة اشعار العرب اثر ابوزید محمد بن قرشی گفته شده مجوسی از اهل خراسان برای عزی، بت پیشا-اسلامی عرب، شعر گفته است. قرشی روایتی مشابه آنچه دینوری یا اصفهانی گفته‌اند نقل نمی‌کند، از هفت قصیده یاد می‌کند و از سه تا از آنها نام می‌برد: برّه‌ی سفید، زنده‌بگور و ترس گل سرخ. او می‌افزاید که این اشعار کفرآمیزند و مجوسی که زند و پازند [تفسیر اوستا] می‌نوشته آنها را گفته است.[4]

هوبشمان بر آن است که نه تنها خنیاگر مجوس روایت اصفهانی و دینوری یک نفرند، بلکه به گفته‌ی او «بسیار بعید است مجوسی که قرشی از او نام می‌برد نیز کس دیگری باشد. در واقع احتمال اینکه سه یا حتی دو نفر اقدام به چنین کار جنون‌آمیزی کرده باشند بسیار پایین است. حتی اگر این روایت به افراد مختلف نسبت داده شده بود، معقول‌تر آن بود فکر کنیم روایتی واحد به اشخاص متعدد نسبت داده شده.»

هوبشمان به این نکته توجه داده که ابوالفرج اصفهانی با آنکه اصلاً عرب و خود از اعقاب بنی امیه است، در هنگام روایت لحنی بالنسبه خنثی دارد. حال آنکه دینوری با آنکه اصلاً ایرانی است، به دلیل گرایش ضدایرانی و عرب‌پرستی خود، با نفرت و کینه از مجوس یاد می‌کند. دینوری ضمناً هیچ اشاره‌ای به اینکه کیفیت اشعار هفت‌گانه چگونه بوده و نظر حاضرین درباره‌ی برنده‌ی مسابقه چه بوده نمی‌کند. البته این احتمال هست که محتوای شعر اصلاً هر گونه بحث درباره‌ی ارزش ادبی آن را تحت‌الشعاع قرار داده باشد. حتی مشخص نیست که آیا دینوری خود چیزی از محتوای این اشعار می‌داند یا نه. با این حال، سرگذشت مجوس خراسانی یکی از روایاتی است که او در بخش دوم کتابش نقل می‌کند به جهت آنکه اثبات کند عرب اساساً از عجم برتر است و تنها هنر شاعری برای اثبات این برتری کافی است.

هوبشمان مدعی است روایتی که در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی درباره‌ی سرسختی مجوسان و تن زدن آنان از اسلام آمده نیز به همین مجوس خراسانی مربوط است. کوفی با دو واسطه از مرد مجوسی نقل می‌کند که بر سر گور یزدگرد سوم در مرو خراسان می‌گریسته و او را امید ایران می‌نامیده است که روزی دوباره بیدار خواهد شد. کوفی این مجوس را به اصطلاح امروز دارای تحصیلات دینی می‌نامد، مردی عالم که اوستا را می‌شناسد و بر آن تفسیر نوشته است و چند پاره از تفسیر او بر اوستا را نقل می‌کند که در اوستای موجود نیست و تاکنون آن را جعلی شمرده‌اند. اما هوبشمان معتقد است احتمال دارد از نسک‌های گمشده‌ی اوستا باشد که به دست ما نرسیده. از آنجا که به نحوی عجیب این مجوس در سوگ یزدگرد سرودی نیز می‌خواند، هوبشمان مدعی است می‌توان او را همان مجوس خراسانی دانست که در کتاب قرشی به او اشاره شده.

منابع

[edit]
  1. ^ دینوری, ابن قتیبه (1979). فضل العرب علی العجم. الهدی.
  2. ^ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج 27، دارصادر، بیروت، 2009
  3. ^ قرشی، ابوزید محمد، جمهرة اشعار العرب، آثار العرب، ریاض، 1999
  4. ^ Hubschmann, Heinrich, Altiranische Kultur and Arabische Dichtung, Betrachtungen über Kulturelle Widersprüche in Mittelasein, Tübingen, 2018

English